چرا بخشش در بهبودی تروما لازم نیست؟

از زمانی که اولین مطالعه مبتنی بر تجربی در مورد بخشش فرد به فرد در علوم اجتماعی منتشر شد (انرایت و همکاران، 1989)، هزاران مقاله در این زمینه منتشر شده است.

از آنجایی که کاوش روانشناختی بخشش هنوز نسبتاً جدید است، در مورد اینکه بخشش دقیقا چیست و آیا پاسخ مناسبی در حرفه های بهداشت روان برای افرادی است که از بی عدالتی دیگران آسیب دیده اند، اختلاف نظر و بحث وجود دارد.

در روح این بحث ادامه دار، من می خواهم پاسخ خود را به پست اخیر ارائه دهم، “چرا بخشش در بهبودی تروما لازم نیست.”

قصد من این است: اگر افرادی که آسیب دیده اند یا درمانگر هستند مقاله را بخوانند، ممکن است از تلاش برای بخشش منصرف شوند. اگر آنها آن را به دلیل اطلاعات نادرست رد کنند، بسیار مایه تاسف خواهد بود.

برای کمک به درمانگران و مراجعان در تصمیم گیری آگاهانه تا حد امکان، من می خواهم با آنچه که به نظر می رسد سوء تفاهم در مورد اینکه بخشش در واقع چیست و شامل بخش درمانی می شود مقابله کنم.

من پنج نکته برای توجه شما دارم.

1. مؤلف اظهار داشت: بخشش ضررها و خطاها را کاهش می دهد که می تواند مانع ایمنی شود. این درست نیست. وقتی مردم شروع به بخشش واقعی می کنند، متوجه می شوند که آنچه برای آنها اتفاق افتاده ناعادلانه بوده، ناعادلانه است و همیشه ناعادلانه خواهد بود.

بخشیدن به معنای عذرخواهی اشتباه نیست، بلکه ثابت قدم ماندن در حقیقت است که این یک بی عدالتی بوده است (انرایت و فیتزگیبونز، 2015). بنابراین، کسی که به بخشش فکر می کند، درک عقلانی دارد که کسی که ضرر کرده می تواند دوباره چنین کند.

2. به عنوان یک فضیلت اخلاقی، هرگز نباید بخشش را بر کسی تحمیل کرد. در این مورد با نویسنده موافقم. در عوض، مردم باید با اراده آزاد خود به سمت بخشش کشیده شوند. همه فضایل اخلاقی همین است. مثلاً در مورد نوع دوستی، ما به مردم فشار نمی‌آوریم که نوعدوست باشند و روی آنها معلق بمانند و اصرار کنیم که باید به فقرا پول بدهند.

انتقاد نویسنده در این مورد، نه بر بخشش، بلکه باید بر فردی متمرکز شود که فرد ناعادلانه آسیب دیده را برای بخشش تحت فشار قرار می دهد. اشتباه اینجا در درون فردی است که فشار می آورد، نه در مورد بخشش.

همانطور که همکارم، چونتای گلن، استادیار دانشکده پرستاری در دانشگاه میشیگان فلینت، که از آسیب سوء استفاده جنسی متحمل شد، به من گفت: “به هر حال نمی توان کسی را مجبور به بخشش کرد، زیرا این یک امر درونی است. پاسخ به یک ظلم، شفای نفس خود در برابر بی عدالتی است.»

3. یکی دیگر از تصورات نادرست، که در واقع کاملاً جدی است، آمرزش و آشتی دادن نویسنده است:

….بخشش اغلب از خودمان و دیگران انتظار داریم که نیازی به بحث زیاد در مورد موضوع در آینده نباشد و ممکن است حس آشتی کاذب یا بسته شدن را القا کند.

این بدان معناست که وقتی یک شخص می بخشد، دوباره با کسی که باعث آسیب شده است وارد رابطه می شود. همانطور که گروه ما بارها و بارها اشاره کرده است، بخشش و آشتی بسیار متفاوت است.

بخشش با تصمیم آزادانه برای ارائه خوبی، حتی از راه دور، به کسی که توهین کرده است، رخ می دهد. ممکن است یک کلمه محبت آمیز در مورد شخص متخلف برای دیگران کافی باشد. در مقابل، آشتی یک فضیلت اخلاقی نیست، بلکه یک استراتژی مذاکره است که در آن دو یا چند نفر با اعتماد متقابل گرد هم می آیند. بخشنده ها باید این تمایز را درک کنند. می توان بخشید و آشتی نکرد. همانطور که گلن به اشتراک گذاشت: “کسی را که از من سوء استفاده جنسی کرد بخشیدم، اما با او آشتی نکردم.”

4. نویسنده اشاره می‌کند که وقتی می‌بخشید، پردازش درد خود را با تمرکز روی شخص متخلف کوتاه می‌کنید: «بخشش به جای بازمانده، بر فرد آزارگر تمرکز می‌کند، و مقاومت اغلب منجر به سرزنش بازماندگان می‌شود. ، تداوم شرم.»

این فقط مورد نیست. در مدل فرآیندی ما برای بخشش، این فرآیند با مرحله آشکارسازی شروع می‌شود که در آن علائم خود مشتری تأیید می‌شود و زخم‌های عاطفی، شناختی و رفتاری فرد به‌عنوان تأثیرات تروما به دقت بررسی می‌شوند (انرایت و فیتزگیبونز، 2015). . این ممکن است زمان ببرد و هرگز نباید کوتاه شود.

5. در نهایت، نویسنده بخشش را این گونه نقد می کند: «بخشش، سکوت را تشویق می کند و می تواند به عنوان وسیله ای برای جلوگیری از بهبودی مورد استفاده قرار گیرد».

به عبارت دیگر، فرض بر این است که بخشنده خوب دیگر نمی تواند به پردازش روانی آسیب ادامه دهد. این تحریف چیزی است که در بخشش درمانی رخ می دهد. بخشش به ندرت یک فعالیت مستقیم از عصبانیت تا احساس خوب در مورد شخص متخلف و سپس تا پایان مسیر بخشش است.

بخشش ضروری خوانده می شود

درعوض، افراد می توانند مدتها پس از اینکه بخشش کامل به نظر می رسد، دوباره نسبت به فرد متخلف احساس خشم کنند. در چنین مواقعی است که بخشنده می تواند با انتخاب خود به مرحله آشکارسازی برگردد و یک بار دیگر خشم یا غم یا واکنش های دیگر را بررسی کند و حتی یک بار دیگر روند بخشش را آغاز کند.

همانطور که مرحوم لوئیس اسمدز (1984) می گفت، بخشش برای افراد ناقص است. علاوه بر این، هنگامی که بخشش عمیق‌تر اتفاق می‌افتد، هر سکوتی که بخشنده انجام می‌دهد معمولاً نشانه سرکوب یا انکار ضربه روحی نیست، بلکه نشان‌دهنده این است که بخشنده از بار محکوم کردن کسی که بد رفتار کرده رها می‌شود.

نویسنده به نکته مهمی اشاره می کند که بخشش پس از رفتارهای ناعادلانه برای همه نیست. منظور نقد من این نیست که چیز دیگری را مطرح کند. من این نقدها را بر ایده‌های نویسنده ارائه می‌کنم، نه برای انتقاد شدید، بلکه برای محافظت از یکپارچگی فرآیند اصیل بخشش، عاری از سردرگمی درباره اینکه بخشش چیست و چه نیست.

اگر شخصی که توسط دیگری آسیب دیده است، بخشش را به دلیل اطلاعات نادرست رد کند، این امر بسیار مایه تاسف خواهد بود زیرا ممکن است این مشتری را از یک مسیر واقعی و تجربی تأیید شده به سمت بخشش خود انتخابی و بهبود عاطفی عمیق مسدود کند.

منبع Psychology Today

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *