چگونه از زندان ترس فرار کنیم

داستان ادیت ایگر

در بهار 1944، ادیت ایگر یک ژیمناستیک کار نوجوان در مجارستان بود. سپس او و خانواده اش در آشویتس زندانی شدند. با این حال او می گوید: “من اینجا هستم تا به شما بگویم که بدترین زندان، زندانی نیست که نازی ها مرا در آن قرار داده اند. بدترین زندان، زندانی است که خودم برای خودم ساخته ام” (2022، ص 3).

پس از جنگ، ادیت ایگر به آمریکا آمد و بعداً دکترای روانشناسی خود را گرفت. او با درک اینکه چگونه باورهای ما می تواند ما را زندانی کند، به مردم کمک می کند تا با شناخت قدرت انتخاب خود، خود را از زندان شخصی خود رها کنند.

ایگر و ویکتور فرانکل

رویکرد او به موازات نظریات ویکتور فرانکل است که می‌گفت همه چیز را می‌توان از انسان گرفت غیر از یک چیز: آزادی انسان – انتخاب نگرش در هر مجموعه‌ای از شرایط» (1984، ص 86). هر دوی آنها قدرت تغییردهنده ما برای انتخاب را تشخیص دادند.

ایگر زمانی فرانکل را کشف کرد که یکی از همکلاسی هایش در کلاس تاریخ دانشگاه، نسخه ای از کتاب انسان در جستجوی معنا را به او داد . او آن شب تا ساعت 3 صبح شروع به خواندن کتاب کرد، سپس مقاله ای در مورد ویکتور فرانکل نوشت که شخصاً برای او فرستاد. فرانکل هم با نامه ای زیبا پاسخ ایگر را داد و از او برای ملاقات در دانشگاه بین المللی سن دیگو دعوت کرد. او می‌گوید که تقاضا کرد فرانکل مربی او باشد. ایگر می‌گوید «از اینکه او را به عنوان مربی و همکارم دارم، احساسی بسیار بسیار عالی دارم» (۲۰۲۲، ارتباطات شخصی)

ایگر پس از اینکه فیلیپ زیمباردو، روانشناس دانشگاه استنفورد، با او تماس گرفت و گفت که خاطرات هولوکاست همگی توسط مردان نوشته شده است و آنها به صدای زنانه نیاز دارند، در سال 2017 خاطرات خود را در کتابی به نام انتخاب منتشر کرد.

در انتخاب (2017)، ایگر توضیح می دهد که وقتی به اردوگاه کار اجباری رسیدند، چگونه والدینش بلافاصله به اتاق گاز فرستاده شدند. او در آشویتس احساس تنهایی و رها شدن می‌کرد و مدام از خود می‌پرسید: «آیا کسی می‌داند که من اینجا هستم؟» با این حال، او علیرغم ترس و عدم اطمینان همیشگی اش، استقامت کرد. او می گوید: «من نمی دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. وقتی دوش می‌گرفتیم، نمی‌دانستم قرار است آب بیرون بیاید یا گاز. این بسیار مهم بود که آنها می توانند هر لحظه شما را در یک اتاق گاز قرار دهند. با این وجود اما آنها هرگز نتوانستند به روح من آسیب برسانند.»

امروزه ایگر به عنوان یک روانشناس شاغل در سن دیگو، به مشتریان خود کمک می کند تا تشخیص دهند که «همه ما نیروی درونی داریم، نه برای واکنش، بلکه برای پاسخ». او می گوید: “طبق تجربه من، قربانیان می پرسند “چرا من؟” و بازماندگان می پرسند “حالا چه؟” (2022، ص 11). او با ترکیبی از مثال‌های شخصی و سؤالات قدرتمند، به مردم کمک می‌کند تا تمرکز خود را بر گذشته متوقف کنند و بپرسند که اکنون چه کاری می‌توانند انجام دهند.

ایگر برای رهایی از زندان درونی قربانی شدن و غفلت از خود، چیزی را توصیه می کند که روانشناسان آن را طعم دادن می نامند. او می گوید: «هر چیزی که تمرین کنیم، در آن بهتر می شویم.» برخی از مثال‌هایی که اگر ذکر می‌کند عبارتند از: «هر روز حداقل پنج دقیقه را صرف لذت بردن از احساسات خوشایند کنید: اولین جرعه قهوه در صبح، احساس آفتاب گرم روی پوست، در آغوش گرفتن کسی که دوستش دارید، صدای باران روی سقف، بوی نان تازه و … برای توجه و تجربه شادی وقت بگذارید» .

ایگر می‌گوید گاهی اوقات تنها یک سوال برای رهایی از قربانی شدن لازم است: «آیا … برای من خوب است؟ آیا خوردن یک تکه کیک شکلاتی برای من خوب است؟ آیا رقصیدن برای من خوب است؟  آیا کمک به دوستان برای من خوب است؟ آیا این من را تهی می کند یا به من قدرت می دهد؟» (2022، ص 15).

ایگر به این نکته اشاره می‌کند که چگونه اغلب خودمان را به سناریوهایی که والدین و فرهنگمان به ما داده‌اند محدود می‌کنیم و محدودیت‌های وابسته به جنسیت، سن و سال و موارد دیگر را می‌پذیریم. اما او می گوید: “شما می توانید زندگینامه خود را بازنویسی کنید.” زمانی که او معلم بود، استادش او را تشویق به گرفتن مدرک دکترا کرد. آن موقع او 40 سالش بود. ایگر به استادش گفت: “غیرممکن است”، زیرا زمانی که کارش تمام شود، به 50 سالگی رسیده است. استاد پاسخ داد: “به هر حال شما 50 ساله خواهید شد.” ایگر با لبخند می گوید: «فکر می کنم این عاقلانه ترین کار بود. بله ادامه تحصیل دادم و مدرک دکترایم را گرفتم.» امروز، در دهه 90 زندگی‌اش، مشتریانی را می‌بیند، کتاب می‌نویسد، سرمایه‌گذاری‌های جدید را بررسی می‌کند و الگوی زیبایی برای همه ما است که به دنبال مرزهای جدید در میانسالی و فراتر از آن هستیم.

“عشق به خود مراقبت از خود است، خودشیفتگی نیست.”

ماریان انگل

در پی همه‌گیری کووید، بسیاری از ما با عدم اطمینان و سردرگمی مزمن زندگی می‌کنیم. از ایگر و دخترش، دکتر ماریان انگل، که او نیز روانشناس است، پرسیدم که چگونه می توانیم با ترس ها و عدم اطمینان خود کنار بیاییم.

دکتر انگل، با اجازه استفاده شد

 

انگل می‌گوید: «از ما این سؤال زیاد پرسیده می‌شود، و یکی از چیزهایی که دانستن آن برای مردم مهم است این است که ترسیدن خوب است، نگران بودن اشکالی ندارد. اما چیست نه خوب برای آنها این است که اجازه دهند این ترس ها و نگرانی ها بیش از حد زمان آنها را اشغال کند.” او توصیه می‌کند که پنج دقیقه وقت بگذاریم تا ترس‌هایمان را بنویسیم، آنچه را که ما را آزار می‌دهد بیان کنیم و سپس آن فهرست را کنار بگذاریم. سپس، او می‌گوید: «فهرست خود را از کارهایی که می‌خواهید در روز انجام دهید، تهیه کنید تا روز خوبی باشد. مادرم دوست دارد در مورد راضی بودن صحبت کند. اگر در پایان روز راضی باشید، تجربه بسیار متفاوتی خواهید داشت» (2022، ارتباطات شخصی).

راه‌هایی برای غلبه بر ترس

ایگر می گوید، “ترس و عشق با هم وجود ندارند”، او مهربانی را در همه سطوح برای غلبه بر ترس توصیه می کند.

  • مهربانی با خود: او می‌گوید این «بسیار مهم است». وقتی صبح از خواب بیدار می‌شوید و در آینه نگاه می‌کنید، چیزی شبیه «من را دوست دارم» بگویید، زیرا عشق به خود مراقبت از خود است، خودشیفتگی نیست.
  • مهربانی با دیگران: وقتی ایگر و خواهرش، مگدا، به آشویتس رسیدند، سرهایشان را تراشیدند و برهنه زیر دوش ایستادند. خواهرش پرسید: من چطور به نظر می آیم؟ و ادیت به جای اینکه به او بگوید برهنه چگونه به نظر می رسد، گفت: “مگدا، تو چشمان زیبایی داری. و وقتی موهایت بلند بود این زیبایی را ندیدم.» امروز، ایگر می‌گوید: «فکر می‌کنم این برای ما خوب است که به خوبی ها و درستی ها اشاره کنیم.»
  • قدردانی از محبت دیگران: ایگر به روزی در آوریل 1945 می پردازد که او و مگدا در یک روستای آلمانی زندانی بودند. به آنها گفته شد که اگر محل را ترک کنند تیراندازی خواهند شد، اما وقتی مگدا به او گفت آنقدر گرسنه است که اگر غذا نگیرد می میرد، ادیت که ژیمناست بود، از حصار پرید تا از باغ بعدی هویج بچیند. در پشت سرش صدای تیراندازی بلند شد، اما او زنده ماند. صبح روز بعد یک نگهبان آلمانی پرسید که چه کسی قوانین را زیر پا گذاشته است و او به نگهبان حقیقت را گفت. نگهبان یک قرص نان به او داد و گفت: “تو باید واقعا گرسنه می بودی تا کاری را که دادی را انجام دهی.” ایگر با یادآوری مهربانی‌اش، با قدردانی می‌گوید: «کاش می‌توانستم امروز آن مرد را ملاقات کنم.»
  • گفتار مهربانانه. ایگر به مردم می‌گوید: «اگر می‌خواهید چیزی بگویید، از خود بپرسید، آیا مهم است؟ آیا گفتنش لازم است؟ و مهمتر از همه، آیا مهربانانه است؟ اگر مهربانانه نیست، نگویید.» ما مطمئناً می‌توانیم بیشتر از این مهربانی را در دنیای امروز خود جاری کنیم.

برای بسیاری از ما، در طول بیش از دو سال چالش کووید، بدترین تجربه احساس سردرگمی و انزوا است که می تواند واقعاً ترسناک باشد. نقطه مقابل این انزوای دردناک ارتباط، مهربانی و عشق است که به ما می فهماند که تنها نیستیم و همه به هم متصل هستیم (فردریکسون، 2013). این چیزی است که آن نگهبان سال ها پیش به همراه آن قرص نان کوچک به ایگر داد. این ارتباط، آن ارتباط انسانی، چیزی است که همه ما برای سالم و کامل بودن به آن نیاز داریم.

منبع Psychology Today

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *